و خدایی که در این نزدیکی ... نويسندگان چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:, :: 11:48 :: نويسنده : abolfazl
پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم.... نمی فهمم وقتی به نماز می ایستم من ، تو را می خوانم… ؟! یا تو ، مرا می خوانی …. ؟! فقط کاش که عشق مان دو طرفه باشد . . . . .شنیدم این دعا از یاسمینی بگفتا کاش یابم هم نشینی بگفتم تا بهاران صبر باید که دورت لاله روید اربعینی . الهی تو را میخوانم که بهترینها هستی پس به بهترینهایم بهترینها را عطاکن . . . . عشق اول ، عشق پاک اولیاست عشق اول ، داده ایی از رب ماست عشق اول ، روح او به جسم ماست عشق اول ، یک دم از عشق خداست . . . . ..خدایا بفهمانم که بی تو چه می شوم ، اما نشانم نده مهربانا هم بفهمانم و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد . . .
اگر ذره بین نگاه قوی باشد در تمام صفحه های ورق خورده ی زندگی اثر انگشت او دیده می شود ... چه بچه گانه است که فکر می کنیم همه اش را به تنهایی (!) رنگ کرده ایم ... و عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم ، بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری ! ، بعد از چند روز به دوستی ، بعد از چند ماه به همکاری ، بعد از چند سال به همسایه ای ... اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم ! * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * خداوندا * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به نام بی نام او بیا تا شروع کنیم / در امتداد شب نشینیم و طلوع کنیم خدایا من حواسم به همه هست به جز تو الهی در شب قبرم بسوزان / ولی محتاج نامردان مگردان * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * یا رب گناه جمله جهان را به ما ببخش / ما را سپس به رحمت بی منتها ببخش * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * از تصادف جان سالم بدر برده بود و می گفت زندگی خود را مدیون ماشین مدل بالایش است دو شنبه 1 فروردين 1392برچسب:, :: 20:0 :: نويسنده : abolfazl
هزار مرتبه کردم فرار و دیدم باز تو از کرم به من آغوش خویش کردی باز به لطف و رحمت و عفو و کرامتت نازم که میکشی تو ز عبد فراری خود ناز . . . . الله تویی و ز دلم آگاه تویی / درمانده منم دلیل هرراه تویی گرمورچه ای دم زند اندر ته چاه / آگه زِ دَمِ مورچه و چاه تویی . . . . .خداوندا برای همسایه که نان مرا ربود، نان برای عزیزانی که قلب مرا شکستند، مهربانی برای کسانی که روح مرا آزردند، بخشش و برای خویشتن خویش ، آگاهی و عشق می طلبم . . . . از درگه خود مکن ردم یا الله گفتم که من و این همه عصیان چه کنم؟ گفتی که بیا من آمدم یا الله . . . . روزی روزگاری خدا ما را آفرید ، تا آدم باشیم قصه ما به سر رسید . خدا به خواستش نرسید . . . . پيوندها
|
|||
![]() |