و خدایی که در این نزدیکی ...
پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 11:55 :: نويسنده : abolfazl

 پشت هرکوه بلند 

سبزه زاری است پراز یاد خدا

ودرآن باغ کسی میخواند

که خداهست ،دگر غصه چرا؟
پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 11:53 :: نويسنده : abolfazl

 مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد ؛

چون در هر بهار برایت گل می فرستد و هرروز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند.
به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند در هر جائی از دنیا باشد ، قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگوئی گوش می کند ...

پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:, :: 11:51 :: نويسنده : abolfazl

 هیچ لیوانی در زندگی خالی نیست ،
حتی نیمه پر هم نیستند ؛

وقتی چشمها جور دیگر می بینند .

وقتی دوست همه جا حضور دارد،
وقتی لطفش همه جا را پر کرده 

آری ...  چشمها را باید شست ...
بیایید لیوانها را به کناری بگذاریم ، وقتی دریای رحمتش را کرانه نیست ...
الحمد لله رب العالمین ...

شنبه 17 فروردين 1392برچسب:, :: 19:3 :: نويسنده : abolfazl

 آیا میدانید:
وقتی شما در حال حمل قرآن هستید؛
شیطان دچار درد شدید در سر میشود
و باز کردن قرآن ، شیطان را تجزیه می کند
و با خواندن قرآن ، به حالت غش فرو میرود..
و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش میشود؟؟؟؟
و آیا شما می دانید که هنگامی که می خواهید
این پیام را به دیگران ارسال کنید ، 
شیطان سعی خواهد کرد تا شما را منصرف کند؟؟؟؟
فریب شیطان را نخور!!!!!
پس این حق را دارید که این پست رو کپی کنید و توی وب هاتون بذارید...

شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 10:10 :: نويسنده : abolfazl

 مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد

چون در هر بهار برایت گل می فرستد

و هرروز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند.

به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند در هر جائی از دنیا باشد

قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگوئی گوش می کند

شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 10:1 :: نويسنده : abolfazl

 به صدای ناز باران تو بخوانیم دوباره / تو به انتهای حیرت برسانیم دوباره

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود

آدم آورد در این دیر خراب آبادم

نیستم آدم اگر باز نگردم آنجا

زین جهت هست اگر باز کمی دلشادم . . .

.

آمده ام ای خدا ، جانا تو پناهم بده

عاشق فریاد دل ، ربا تو پیامم بده

سوگند به تو ای حرمت درماندگان

عاشق راهت شدم ، محبا راهم بده  . . .

.

ای خدایا که نگاهت عشق به ماست به تو می اندیشم

چند وقتیست که همه روز و شبان به تو می اندیشم

به تو ای رب کریمم ،به همان عشق در سیر نماز

به همان عشق صمیمی ، به همان مهر تو می اندیشم

.

خوش به حال آنکه قلبش مال توست

حال و روزش هر نفس، احوال توست

خوش به حال آنکه چشمانش تویی

آرزوهایش همه آمال توست

آنکه دستش تا ابد در دست تو

کوچ او از غصه ها با بال توست

من خطاکارم خداوندا، ولی

دیدگانم تا ابد دنبال توست . . .

دو شنبه 12 فروردين 1398برچسب:, :: 12:0 :: نويسنده : abolfazl

 

 

شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 17:48 :: نويسنده : abolfazl

 در مقابل تقدیر خداوند مثل کودکی یک ساله باش

وقتی او را به هوا می اندازی، می خندد

چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت . . .

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خداوندا
گرفتار آن دردم که تو درمان آنی بنده آن ثنایم که تو سزای آنی . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ملت عشق از همه ی دین ها جداست /عاشقان را ملت و مذهب خداست . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من جامه عاشقی به تن خواهم کرد
در وادی عشق ترک من خواهم کرد
یا وصل تو را به کام دل خواهم دید
یا جامه عاشقی کفن خواهم کرد . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خداوندا تو را می خواهم ای از خاکیان برتر
تو را می گریم ای در کهکشان جاری
سکوت بغضهایم را جوابی ده
غریبی های اشکم را پناهی باش . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بر رهگذرم هزار جا دام نهی
گویی بگیرمت اگر گام نهی
یک ذره ز حکم تو جهان خالی نیست!
حکمم تو کنی و عاصیم نام نهی؟

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:, :: 21:59 :: نويسنده : abolfazl

  باز باران٬ با ترانه

میخورد بر بام خانه»

خانه ام کو؟ خانه ات کو؟

آن دل دیوانه ات کو؟

روزهای کودکی کو؟

فصل خوب سادگی کو؟

یادت آید روز باران

گردش یک روز دیرین؟

پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟

خاطرات خوب و شيرین

كوچه ها شد، کوی بن بست

در دل تو٬ آرزو هست؟

* * *

کودک خوشحال دیروز

غرق در غمهای امروز

یاد باران رفته از یاد

آرزوها رفته بر باد

* * *

باز باران٬ باز باران

میخورد بر بام خانه

بی ترانه ٬ بی بهانه

شایدم٬ گم کرده خانه

چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:, :: 11:53 :: نويسنده : abolfazl

 خدایا

راهی نمیبینم ، آینده پنهان است اما مهم نیست
همین کافیست که تو راه را میبینی و من تو را  . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 آفرین ها بر تو بادا ای خدا / ناگهان کردی مرا از غم جدا

گر سر هر موی من گردد زبان / شکر های تو نیاید در بیان
تو در جان منی من غم ندارم / تو ایمان منی من کم ندارم . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

می گن با هرکی دوست بشی شکل و فرم اونو می گیری
فکرشو بکن
اگه با خدا دوست بشی ، چه زیبا شکل می گیری . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آرامش چیست  ؟
نگاه به گذشته و شکر خدا
نگاه به اینده و اعتماد به خدا
نگاه به اطراف و جستجوی خدا
نگاه به درون و دیدن خدا
لحظه هایت سر شار از بوی خدا  . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آنهایی که به بیداری خداوند اعتماد دارند ، راحت تر می خوابند . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چهار شنبه 7 فروردين 1392برچسب:, :: 11:48 :: نويسنده : abolfazl

 پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم....


با تو رازی دارم !..

اندکی پیشتر اَی ..

اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!.

... زیر چشمی به خدا می نگریست !..

محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست .

نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!..

یاد من باش ... که بس تنهایم !!.

بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!

به خدا گفت :

من به اندازه ی ....

من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...

به اندازه عرش ..نه ....نه

من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!

اَدم ،.. کوله اش را بر داشت

خسته و سخت قدم بر می داشت !...

راهی ظلمت پر شور زمین ..

زیر لبهای خدا باز شنید ،...

نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ...

نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !...

که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!

سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:, :: 23:37 :: نويسنده : abolfazl

نمی فهمم

وقتی به نماز می ایستم

من ، تو را می خوانم… ؟!

یا تو ، مرا می خوانی …. ؟!

فقط کاش که عشق مان دو طرفه باشد . . .

.

.شنیدم این دعا از یاسمینی

بگفتا کاش یابم هم نشینی

 بگفتم تا بهاران صبر باید

که دورت لاله روید اربعینی

.

الهی

تو را میخوانم که بهترینها هستی

پس به بهترینهایم بهترینها را عطاکن . . .

.

عشق اول ، عشق پاک اولیاست

عشق اول ، داده ایی از رب ماست

عشق اول ، روح او به جسم ماست

عشق اول ، یک دم از عشق خداست . . .

.

..خدایا بفهمانم که بی تو چه می شوم ، اما نشانم نده

مهربانا هم بفهمانم و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد . . .

سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:, :: 23:30 :: نويسنده : abolfazl

اگر ذره بین نگاه قوی باشد

در تمام صفحه های ورق خورده ی زندگی اثر انگشت او دیده می شود ...

چه بچه گانه است که فکر می کنیم

همه اش را به تنهایی (!) رنگ کرده ایم ...

 

سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:, :: 23:28 :: نويسنده : abolfazl

و عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم ، بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری ! ، بعد از چند روز به دوستی ، بعد از چند ماه به همکاری ، بعد از چند سال به همسایه ای ... اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !

سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:, :: 23:19 :: نويسنده : abolfazl

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خداوندا
مرا واسطه عشق خود میان آدمیان کن
تا آنجا که نفرت است عشق را ارزانی کنم
آنجا که تقصیر وگناه است ببخشایم
آنجا که تفرقه وجدایی است پیوند بزنم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


به نام بی نام او بیا تا شروع کنیم / در امتداد شب نشینیم و طلوع کنیم
مهم نیست چگونه، چطور و چند  / به یک تلنگر ساده بیا تا رجوع کنیم
ببین که خاک چگونه به سجده افتاده  / چرا غرور و تفاخر بیا تا رکوع کنیم . . .

 

خدایا من حواسم به همه هست به جز تو
پس تو هم حق داری، حواست به همه باشه به جز من . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

الهی در شب قبرم بسوزان /  ولی محتاج نامردان مگردان
اعطا کن دست بخشش همتت را  / خجل از روی محتاجان مگردان . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یا رب گناه جمله جهان را به ما ببخش / ما را سپس به رحمت بی منتها ببخش
هر چند ما نه ایم سزاوار رحمتت / ما را بدانچه نیست سزاوار ما ببخش . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:, :: 23:12 :: نويسنده : abolfazl

 از تصادف جان سالم بدر برده بود

و می گفت زندگی خود را مدیون ماشین مدل بالایش است
و خدا همچنان لبخند می زد . . .

دو شنبه 1 فروردين 1392برچسب:, :: 20:0 :: نويسنده : abolfazl

 

 

 هزار مرتبه کردم فرار و دیدم باز

تو از کرم به من آغوش خویش کردی باز

به لطف و رحمت و عفو و کرامتت نازم

که می‌کشی تو ز عبد فراری خود ناز . . .

.

الله تویی و ز دلم آگاه تویی  / درمانده منم دلیل هرراه تویی

گرمورچه ای دم زند اندر ته چاه  / آگه زِ دَمِ مورچه و چاه تویی . . .

.

.خداوندا

برای همسایه که نان مرا ربود، نان

برای عزیزانی که قلب مرا شکستند، مهربانی

برای کسانی که روح مرا آزردند، بخشش

و برای خویشتن خویش ، آگاهی و عشق می طلبم . . .

.
من گرچه سیه روی و بدم یا الله

از درگه خود مکن ردم یا الله

گفتم که من و این همه عصیان چه کنم؟

گفتی که بیا من آمدم یا الله . . .

.

روزی روزگاری خدا ما را آفرید ، تا آدم باشیم

قصه ما به سر رسید . خدا به خواستش نرسید . . .

.

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
پيوندها


Alternative content


.

تماس با ما
Online User